او «قل هو الله احد» را به من آموخت

از امام حسین(علیه السلام) پرسیدند از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)  چه شنیده ای؟ فرمود: شنیدم که می فرمود: «خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می دارد و کارهای پست و حقیر را نمی پسندد» او «قل هوالله احد» و نمازهای پنج گانه را به من آموخت و شنیدم که می فرمود: « هر که خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می برد و هر که نیت خود را برای خدا خالص کند خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هر که به آنچه نزد خداست اطمینان کند خدا او را بی نیاز کند و هر که بر خدا بزرگی کند خدا او را خوار سازد.»2

 

شیرینی ویژه

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در حالی که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در محضر مبارک او بودند، سوره ی مبارکه «انا انزلناه فی لیله القدر» را قرائت کرد. امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک شما، شیرینی ویژه ای دارد! امام علی(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدت پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله)  مرا به حضور طلبید و آن را برای من قرائت کرد. پس دست بر شانه من زد و فرمود: ای برادر و وصی من و ای سرپرست امت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که برانگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و پس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می کند این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد(صلّی الله علیه و آله)  نوری درخشان دارد.3

 

قرآن در بیابان

ابن عساکر از شخصی که با امام حسین(علیه السلام) گفت وگو داشته نقل کرده است: در منزل ثعلبیه چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم این چادرها از آن کیست؟ گفتند: امام حسین(علیه السلام) پس به نزد او آمدم؛ او مشغول تلاوت قرآن بود. و اشک از چشمانش بر گونه ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی؟ در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی شود، چه می کنی؟ فرمود: «این نامه های اهل کوفه است که به من نوشته اند و نمی بینم مگر آن که همان ها قاتل من هستند. پس هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی حرمتی از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند.»4

 

به خاطر آیه

روزی یکی از خدمتگذاران حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس» حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من ! «والله یحب المحسنین» حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و از این پس حقوق تو دو برابر آن چه که پیش از این به تو می دادم خواهد بود.5

 

شفا به برکت سوره حمد

وقتی امام حسین(علیه السلام) بیمار شد و مادرش فاطمه(علیها السلام) او را نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله)  برد و عرض کرد: «یا رسول الله! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)  فرمود: « دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. » در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: « یا محمد(صلّی الله علیه و آله)  ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره ی حمد را بخوان، پس آن آب را بر حسین (علیه السلام) بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین (علیه السلام) شفا خواهد داد. » پیامبر (صلّی الله علیه و آله) چنین کرد و امام حسین(علیه السلام) عافیت یافت.6

 

تلاوت کتاب او را دوست دارم

عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیدالله بن زیاد، به محل استقرار امام و یاران با وفایش نزدیک شد، چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر خود قمر بنی هاشم(علیه السلام) فرمود: « اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیاندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می داند که من به خاطر او، نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم.»7

 

تنها برای یک سوره

ابن شهر آشوب روایت می کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را نزد پدر خواند، امام حسین (علیه السلام) به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد! به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت. امام در پاسخ فرمود: «این عطا و بخشش چگونه می تواند با تعلیمی که او می دهد برابری کند؟!»8

 

میهمان سفره بینوایان

روزی امام حسین(علیه السلام) از کنار فقرا می گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواست تا با آنان هم غذا شود. حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت کرد: «ان الله لایحب المتکبرین» پس فرمود: «من دعوت شما را پذیرفتم شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. » عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) ! چنین می کنیم

پس همراه امام (علیه السلام) به سوی منزل روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: «هر چه در منزل گذاشته ای برای ما بیاورید.»9

 

پی‌نوشت‌ها:

1-      کفایت الاثر، ص 175

2-      فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص31

3-      فرهنگ جامع امام حسین(علیه السلام)، ص 637

4-      قصه کربلا، ص 243

5-      بحار الانوار، ج 44، ص 195

6-      بحارالانوار، ج 92، ص 261

7-      الارشاد مفید، ص 214.

8-      بحار الانوار، ج 44، ص189.

9-       بحارالانوار، ج 44، ص195