صحیفه سجّادیه کتابی است که تمام حروف و کلمات آن از میان دو لب یک معصوم بیرون آمده و این یک میراث نورانی است که در میان ما گذاشته شده است.
به گزارش وبلاگ زندگی بهتر، آیتالله فاطمینیا از اردیبهشت سال گذشته تاکنون سلسله جلساتی درباره صحیفه سجادیه داشتهاند که متن این سخنرانیها در چندین شماره منتشر میشود.
جلسه اول:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمُ الشُّفَعَاءُ سَیِّدِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ.»
یک صحبت مقدّماتی است امروز که آقایان خواهرها زحمت کشیدند این مقدّمات ضرورت دارد که گفته بشود و آن این است که اوّلاً توضیح خواهیم داد صحیفهی سجّادیه یک کتابی است که تمام حروف و کلمات آن از میان دو لب یک معصوم بیرون آمده است و این دیگر یک میراث نورانی است که در میان ما گذاشته شده است. البتّه بنده درسهای مختصری در گذشته داشتم، بعضی از مقدّمات هم گفته شده است امّا این مقدّمات را به احترام شما عزیزان اینجا میگویم و الّا خوب در جای دیگر هم است، شاید این شرح و بسط هم نباشد.
لزوم بصیرت در هنگام مطالعهی کتب
به هر حال اوّل ما در کودکی در کتب نحوی صرفی یا در کتب درسی که میخواندیم اوّل آن مینوشتند این کسی که این را میخواند باید یک بصیرت در مورد این کتاب داشته باشد تا شروع بکند. این خیلی مهم است. شما مثلاً از راه برسید یک تفسیری را بردارید و شروع بکنید فایده ندارد. اوّل باید شما خوب خبردار شوید که مفسّر چه کسی است، چه مرامی داشته است، چه مسلکی داشته است اصلاً سواد او چه بوده است، علی بصیره انسان باید وارد کتاب بشود.
خلاصه قرآن وقتی که به دست میگیریم، میخوانیم حالا بعضاً حضور قلب داریم، بعضاً نداریم امّا اجمالاً میدانیم کتاب الهی است همین که متوجّه هستیم کتاب خدا است، خیلی مهم است که میخوانیم. تکلیف ما هم سنگین میشود. حالا اینجا با کتابی مواجه هستیم که از معصوم است. یک معصوم این حرفها را زده است. حالا إنشاءالله به فضل الهی من یک مقدار خدمت شما توضیح میدهم. اوّلاً جهت اطّلاع شما از کتابهایی که در این درس مدد میگیریم.
توضیحی در مورد شیخ علی خان مدنی
یکی ریاض السّالکین فی شرح الصحیفه سیّد العابدین. ریاض السّالکین شرح صحیفه است و بزرگترین شرح آن است. تألیف علّامهی بزرگ سیّد علی خان مدنی شیرازی؛ البتّه به علمای ما خان نمیگویند منتها ایشان مدّتی در هند بوده است، هندیها قلب خان را به او دادند ما هم دیگر گفتیم سیّد علی خان. ایشان خیلی مرد بزرگی است. یعنی از علّامههای شیعه است. از نظر ادب اعجوبهی زمان است تألیفات عجیبی دارد و این شرح در حال حاضر بزرگترین و بهترین شرح از صحیفه است. البتّه شیخ بهائی (رضوان الله علیه) شرحی بر صحیفه داشته است، متأسّفانه گم شده است. فقط یک باب از آن باقی مانده است. حالا این را هم ضمناً قبل از اینکه از سیّد علی خان برای شما بخوانم بگویم صحیفهی سجّادیه در اصل ۶۴ دعا بوده است و ده دعا از این گم شده است. خود راوی میگوید من ده دعا را گم کردم. این ده دعا حالا کجا است خدا میداند، فقط امام زمان (سلام الله علیه) میداند، هیچ کسی نمیتواند بداند. البّته علما زحمت کشیدند، کوشیدند که مثلاً بروند یک چیزهایی را پیدا بکنند و مستدرک برای صحیفه بنویسند.
مهمترین مستدرکها بر کتاب صحیفه
البتّه مستدرکهایی که نوشتند من در جوانی این مستدرکها را جمع کردم، خیلی مشکل هم بود. هر کدام را هم از یکجایی… شاید الآن با این پیشرفتهایی که است یکجا چاپ شده باشد ولی آن زمان که بنده اینها را جمع کردم و آوردم پنج مستدرک بود. یک مستدرک برای شیخ حر عاملی صاحب وسائل بود، یک مستدرک را ایشان نوشته است. یک مستدرک شیخ عبدالله سماهیچی بحرانی نوشته است، آن هم عالم بزرگواری است، از علمای بحرین است. سماهیچی همان آدمی است که صحیفهی علویه را نوشته است. این دو تا، سومی میرزا عبدالله اصفهانی بعضیها میگویند تبریزی چون مدّتی هم در آنجا بوده است، خلاصه مشهورترین لقب ایشان افندی است. میرزا عبدالله ریاضی اصفهانی یا تبریزی افندی و ایشان مرد بزرگی بوده است، از شاگردان علّامهی مجلسی بوده است. یکی را هم ایشان نوشته است. این سه تا. چهارمین آن را حاجی حسین نوری طبرسی نوشته است. پنجمی را علّامه سیّد محسن امین جبل عاملی نوشته است. پنج مستدرک نوشته شده است.
اثبات صحّت دعای وارده از معصوم به دست امام زمان
امّا آیا حالا میشود گفت که این ده دعا در این مستدرکها گم شده است؟ باز نمیشود گفت. یا مثلاً فرضاً دعاهای روز که در هفته منسوب به حضرت سجّاد (علیه السّلام) است خوانده میشود دعای روز شنبه، یک شنبه، دو شنبه پخش هم میشود، مضامین خوبی هم در اینها است امّا اینها را هم باز نمیشود به قول معروف انسان بیاید بگوید که مثلاً دیگر به ضرس قاطع اینها از حضرت سجّاد است نه اینطور نیست. حالا آدم رجاءً بالاخره میخواند. علی کل حال همان عبارتی که خدمت شما عرض کردم فقط امام زمان (علیه السّلام) میداند اینها کجا است. از این مستدرک، از این ده دعای گمشده هیچ کسی خبر ندارد. بیایید این ده دعای گمشده همین است که در این پنج مستدرک است نمیشود این حرف را زد.
مقدّمهی صحیفه از کتاب سیّد علی خان
امّا حالا از سیّد علی خان مقدّمهی صحیفه را برای شما بخوانم و إنشاءالله که علی بصیرهٍ شما که دارید، حالا من هم برای خود دارم میگویم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» سیّد علی خان از لحاظ ادب بسیار مرد بزرگی است، یعنی نظیر ندارد، نحریر است، علّامه است و حالا نسخهی عصر مؤلّف را من دیدم، شرح مقدّمهی صحیفه را در جوانی بنده از روی نسخهی مؤلّف نوشتم که الآن آوردم و این را به شما نشان خواهم داد. یک غلطهای غلطانداز… چون این خیلی ادیب است بعد از اینکه نسخهی او… نسخهی خود او که بوده است، خوب نسخهی خود او دیگر معلوم بوده است چه بوده است. در نهایت صحّت امّا بعد از اینکه مردم از روی نسخهی سیّد علی خان نوشتند، این هم آمده است از روی آن نوشته است، چند قرن شده است شما تعجّب میکنید آیا یا نه که این غلطهای قرنها در این کتاب مانده است، هیچ کسی حتّی در این کتاب چاپ جدید کمک به رفع آن نکرده است. إنشاءالله به شما خواهم گفت، بحثهای علمی است. این قسمتها را یک قدری گوش بدهید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» «وَ اعْلَمْ أنَّ هَذِهِ الصَّحیفَهَ الشَّریفَهَ عَلَیْهَا مَسْحَهٌ مِنَ الْعِلْمِ الإلَهِىِّ وَ .. عَبْقَهٌ مِنَ الْکَلَامِ النَّبَوىِّ»[۱] میگوید: بدان که در این صحیفهی شریفه یک اثر باقی مانده از علم الهی و یک عطر باقی مانده از کلام نبوی است. -چقدر زیبا گفته است- «کَیْفَ لَا» چرا که اینطور نباشد. «وَ هِىَ قَبَسٌ مِنْ نُورِ مِشْکَوهِ الرِّسَالَهِ» قبسی است از نور مشکات رسالت. «وَ نَفْحَهٌ مِنْ شَمِیمِ رِیَاض الإمَامَهِ» و یک نفحهای است، عطری است از باغهای امامت.«حَتَّى قَالَ بَعْضُ الْعَارِفِینَ» حتّی بعضی عارفین گفتند: -این را دقّت بکنید مهم است- «إنَّهَا تَجْرِى مَجْرَى التَّنْزِیلَاتِ السَّمَاوِیَّهِ» میگوید حتّی بعضی از عرفا گفتند که این صحیفه اصلاً مثل کتب آسمانی است، به منزلهی آنها است. «وَ کَانَ أخْیَارُ الْعُلَمَاءِ» این بزرگان علما در قدما «مِنَ السَّلَفِ الصَّالِحِ» این بزرگان ما میگویند دو تا لقب داده بودند؛ بعضیها گفتند:«بِزَبُورِ آل مُحَمَّدٍ (علیهم الصّلوات و السّلام) وَ إنْجِیلِ أهْلِ الْبَیْتِ (علیهم الصّلوات و السّلام)» زبور اهل بیت و انجیل اهل بیت نامیده شده است.
حکایت آیت الله مرعشی و شیخ طنطاوی
باز یک حکایتی را اینجا آورده است، قبل از این حکایت یک حکایت دیگر را برای شما بگویم. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی یک صحیفه برای شیخ طنطاوی فرستاده بود. طنطاوی مصر که ایشان بالاخره در زمان خودش رئیس ازهر بود، شیخ ازهر بود و مرجع فتوای مردم مصر بوده است. شیخ ازهر یعنی مرجع فتوای مردم. بعد خلاصه تفسیر هم دارد به نام جواهر که معروف است، تفسیر او بار یک شتر است باور بکنید به قدری بزرگ است، صفحات آن زیاد است. خوب دیگر صاحب این تفسیر و عنوان شیخ ازهر مرحوم آیت الله مرعشی صحیفه را که فرستاده است، ایشان خوانده است یک جواب نوشته است، این جواب در بعضی از صحیفهها چاپ شده است. در آنجا وقتی آیت الله مرعشی کتاب را فرستاده است نامهی جوهری، همان طنطاوی جوهری در آنجا چاپ شده است. طنطاوی به عنوان یک مفتی اعظم مصر خیلی است که انسان اینطور حریّت داشته باشد، با آزادی صحبت بکند. یک وقت تعارف میکنیم نه تعارف نیست بحث علمی است. مینویسد جناب آیت الله مرعشی من صحیفه را دریافتم و احساس بدبختی کردم که چرا من به این سن رسیدم، صحیفه را ندیدم. این را مفتی اعظم مصر میگوید. حالا اگر ما از این کتاب استفاده نکنیم، چه باید بگوییم؟ مفتی اعظم یک کشور سنّی بگوید من احساس بدبختی میکنم که در این سن رسیدم، این کتاب را ندیدم بعد تشکّر میکند.
جواب طنطاوی به صحیفهی آقای مرعشی
بعد مهم این است نوشته است «وَ إنِّی کُلُّمَا تَامَّلتُهَا» ببینید نویسندهی این یک سنّی است. «وَ إنِّی کُلُّمَا تَامَّلتُهَا وَجَدتُّهَا دونَ کَلامِ الخَالق وَ فُوقَ کَلامِ المَخلوق» هر چه فکر کردم دیدم این کلام خالق نیست، ولی کلام مخلوق هم نیست. از کلام مخلوق بالاتر است. حالا بعد نامه ادامه دارد.
فضیلت کتاب صحیفه از زبان ابن شهر آشوب
بعد یک حکایت هم اینجا است بسیار زیبا است. میگوید: «حَکَى ابْنُ شَهْرَآشُوبٍ » میگوید ابن شهر آشوب حکایت کرده است «فِى مَنَاقِبِ آلِ أبیطَالِبٍ (علیهم السّلام)» که «إنَّ بَعْضَ الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَهِ ذُکِرَتْ عِنْدَهُ الصَّحِیفَهُ الْکَامِلَهُ» بعضی از بلغاء، بعضی آدمهای بلیغ و ادیب و با سواد در بصره.
برتری مدرسهی کوفه و بصره در ادبیات عرب
میدانید بصره مرکز ادب و نحو و بلاغت و اینها بوده است به طوری که امروز در علم نحو و علم صرف و جزیئات ادب عربی فقط دو مدرسه ما داریم. مدرسهی کوفه و مدرسهی بصره. عجیب است مدرسهی سوم دیگر نداریم. حالا بعضیها آمدند گفتند شام، ولی شام فکر نکنم اگر هم باشد تبع این دو بوده است. مدرسهی بصره، مدرسهی کوفه که آن کتابها در آنباره نوشته شده است و شما در کتب سطح بالای نحوی میبینید که همیشه کوفیّین اینطور گفتند، بصریون اینطور گفتند، این دو مدرسه است. این کتابی است که مؤلّف آن الابن الانباری است. آن ابن الانباری دو جلد کتاب دارد به نام الانصاف. الانصاف تبیین مدرسهی بصره و کوفه است. خلاصه اینها دیگر انسانهای ادیبی داشتند و خیلی بعضی از آنها هم مغرور بودند که ما همه کار میتوانیم بکنیم.
یکی از اینها آمده است «إنَّ بَعْضَ الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَهِ ذُکِرَتْ عِنْدَهُ الصَّحِیفَهُ الْکَامِلَهُ» میگوید که نزد او صحبت صحیفهی کامله شد. حالا چرا کامله میگویند؟ شما روی کتابها میبینید که همه الصّحیفه الکامله. آن را هم بعداً برای شما میگویم. «فَقَالَ: خُذُوا عَنِّى حَتَّى امْلِىَ عَلَیْکُمْ مِثْلَهَا» گفت حالا چه خبر است حالا شما بیایید نزد من بنشینید، مهلت بدهید، من مثل این را املاء بکنم. یک صفحه مثل این را بنویسم. «فَأخَذَ الْقَلَمَ وَ أطْرَقَ رَأسَه» این بلیغ بصری قلم را گرفت و سر به زیر انداخت که فکر بکند و یک صفحه، دو صفحه مثلاً حالا مثل صحیفه را بنویسد. میگوید: «فَمَا رَفَعَهُ حَتَّى مَاتَ» سر خود را بلند نکرد تا اینکه مرد. رفتند دیدند بسیار دارد طول میدهد، چرا جواب نمیدهد، چرا نمیآید، رفتند دیدند مرده است. یک وقت این را من اضافه میکنم دیدند عالم کون به او خطاب کرده است:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود میبری و زحمت ما میداری
در مقابل علیّ بن الحسین میخواهی در بیایی، پس تو را میکشیم، میمیری. اینجا سیّد در پایین آن مینویسد: «وَ لَعَمْرِى لَقَدْ رَامَ شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً».
شطط یعنی چه؟ اوّل شطط را معنی بکنیم در سورهی مبارکهی جن میخوانید که جنها حرف میزنند خیلی آن سوره پر معنا است. همهی قرآن پر معنا است در مورد جن هم بخواهیم بدانیم حالا یک خیالاتی یک عدّه نشستند بافتند و نمیدانم براساس همین خیالات یک عدّه جنگیر درست شده است، و یک عدّه طالعبین درست شده است، چقدر اوقات گرفته شده است، چقدر پولها خرج شده است. خیلی حرف دراز شده است. همینطور که به مولا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نسبت میدهند که «الْعِلْمُ نُقْطَهٌ کَثَّرَهَا الْجَاهِلُونَ»[۲] یک نقطه یک عالم مطلب شده است. جن هم یک مخلوقی مثل من و شما است. مؤمن دارد، غیر مؤمن دارد.
خلاصه آنجا جنها گزارش میدهند که این قرآن را وقتی شنیدند، میگوید: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»[۳] قرآن عجیبی شنیدیم. «یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ» دارد به طرف ترّقی و رستگاری دعوت میکند. «فَآمَنَّا بِهِ» ما هم ایمان آوردیم. «وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً» دیگر بعد از این مشرک نخواهیم شد، جنها میگویند. در آخر میگوید: «وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً»[۴] این شطط. این سفهای ما –جنها میگویند- بر خدا شطط میگفتند.
شطط یعنی چه؟ شطّ شططاً افرط. یعنی افراط«تباعد عن الحق»[۵] از حق دور شد. «شَطّ فی سِلْعَتِه» در کالای خود شطط کرد. یک چیزی ده تومان ارزش دارد، این دویست تومان میگوید. برای ما دویست تومان میارزد. به این شطط میگویند دیگر خیلی غلو کرده است، خود را بسیار بالا گرفته است.
بعد میگوید: «و علیه فیه قوله و حکمه» «شَطَّ علیه فی حُکْمِه جارَ» میگوید در قول او، در حکم او، شطط کرد، یعنی ظلم کرد. به هر حال اینها میخواهند بگویند که این جنها ظلم میکردند مشرک میشدند.
در اینجا که میگوید : «لَقَدْ رَامَ شَطَطاً» یعنی بلیغ بصره خواست بلندپروازی بکند و به ظلم جور بلند پروازی بکند که بله ما هم میتوانیم بنویسیم. بنابراین میگوید: «لَقَدْ رَامَ شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً». خواست که بلند پروازی بکند خدا به او غضب کرد.
علّت نامیده شدن صحیفه به کامله
خوب وعده دادیم بگوییم چرا به آن کامله میگویند؟ این کامله معنای مخالف دارد چون بالاخره باید یک ناقص باشد که ما بگوییم این کامل است. من این را از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی (رضوان الله علیها) استفاده کردم. از ایشان فقط استفاده کردم که علّت اینکه لقب کامله به صحیفهی ما دادند این است که در نزد شیعیان یمن که خدا به حقّ امام زمان إنشاءالله به آنها کمک بکند آنجا صحیفهای است که به اندازهی نصف صحیفهی ما است. بنابراین به صحیفهی ما اگر کامله میگویند، برای ما کامل است، برای آنها ناقص است. ایشان یک مقدّمهای راجع به دعا دارد.
این را هم بگویم چون میدانید برنامهی ما عزیزان إنشاء الله توجّه بکنند که سیری در صحیفهی سجّادیه است، شرح همهی آن نیست. بالاخره الآن برنامه این است که سیری بکنیم ببینیم که اصلاً چه چیزی در اینجا گفته میشود، از هر دو آیه بهرهای ببریم و این جوّ نورانی به دست ما بیاید إنشاءالله دیگر بعد از آن دیگر عزیزان مراجعه میکنند. حالا اگر من هم زنده بودم، توفیق بود باز چیزهای دیگر گفته میشود ولی اجمالاً غیر از سیر هیچ برنامهای نداریم. سیری در صحیفهی سجّادیّه، سیر است. بنابراین اینجا در مورد دعا ایشان یک مطالبی دارد که اینها خیلی شنیدنی است.
بعضیها هستند که دعا را بیاهمّیّت میگیرند. مثلاً ممکن است نمازهای خود را بخواند، کارهای واجب خود را هم انجام بدهد ولی به دعا که میرسد یک مقدار بخواهد بگوید که من مثلاً روشن فکر هستم و دیگر حالا خدا همه چیز را میداند، خدا نیازهای من را میدادند. بله اینها است ولی ما مأمور به دعا کردن هستیم. حتّی میفرمایند خدا… ببینید خدا همهی نیازهای شما را میداند امّا در عین حال که خدا میداند، عالم به غیب و شهاده است، میفرماید حتّی تسمیّهی حاجت مستحب است. یعنی حاجت را بر زبان بیاور. آقا چرا؟ چرای آن را من نمیدانم. من استادی از اولیاء الله داشتم که (قدّس الله نفسه الزّکیه) ایشان میفرمودند -قریب به این مضمون، مفاد آن این بود- بعضیها اینطور معتقد بودند اصلاً تسمیّهی حاجت، اسم بردن، حاجت را بر زبان آوردن اصلاً یک حال معنوی به انسان میدهد. حالا إنشاءالله من که ناقابل هستم، شما به آن درجه رسیدید اصلاً اسم ببر. دوست داشته است که شما اسم ببرید. بعد حدیثی در اینجا آورده است که میفرماید مضمون حدیث این است « ان عند الله درجه» خیلی حرف است.
چون ما اسرار خدا را نمیدانیم که چه چیز پشت پرده است. اینها چیزی نیست که ما بنشینیم دربارهی آن حرف بزنیم، قیاس بکنیم. خوب نماز میخوانیم، روزه میگیریم. عمره میرویم، کربلا میرویم، مشهد میرویم همهی اینها نازنین است. ولی یک متمّم دارد، یک مکمّل دارد و آن این است «ان عند الله درجه» نزد خدا درجهای است «لا تنال الا بالدعاء» کسی به آن درجه نمیرسد مگر با دعا. هیچ چیز دیگری جای آن را نمیگیرد، باید با دعا به آن برسیم.
خوب یک مطلب دیگر این هم است که من این را در گذشته گفتم، گفتم اینها را به احترام شما عزیزان تجدید میکنم. در درس صحیفه گفتم حالا بعضی از چیزها را که مشهورتر است دارم میگویم. امّا دعا؛ ببینید این یک نکته، نکتهی بعدی این است که ما و آدمهای قبل از ما، انسانهایی که قبل از ما بودند، مسلمانهایی که قبل از ما بودند نه تنها ما، یک طوری تربیت شدیم که درخواست را فقط دعا میدانیم. این خیلی مهم است و خواهش دارم عنایت بفرمایید- خدایا قرض من را بده. خدایا به من طعام بده. خدایا لباس بده. بده. همیشه درخواست. اینجا یک تحلیل زیبایی دارد که میگوید همیشه این نیست که دعا به درخواست باشد. عجب اگر شما یک حاجت دارید مثلاً -این را من میگویم، مثالهای آن را خواهم گفت-گرفتاری دارید یکی دو بار از ته قلب بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِینُ» مثلاً میخواهم بگویم من باب مثال خواستید چیز دیگر بگویید.
میفرماید که دعا یعنی چه؟ میگوید دعا در لغت به معنای ندا است. «تَقُولُ: دَعوتُ فُلاناً إذا نَادیتُهُ»[۶] به معنای ندا، به معنای صدا کردن است، در لغت این است. عرفاً چیست؟ میگوید: «الرَّغبَهُ إلى اللّه تعالی» راغب شدن به سوی خدای تعالی «وَ طَلَبُ الرَّحمَهِ مِنهُ عَلى وَجهِ الاستِکَانَه» طلب رحمت از خدا بر وجه استکانت، یعنی افتادگی، کوچکی.
چرا این حرف را میزند؟ چون که صیغهی امر افعل، در علم اصول مطرح شده است به معنای طلب است. صیغهی امر است. بعد میآیند میگویند که مگر ما (العیاذ بالله) میتوانیم به خدا امر بکنیم؟ حالا یک بحث اصولی است و من نمیخواهم این را باز بکنم بعد میآیند میگویند ببین طلب، این صیغهی افعل برای مفهوم طلب است. طلب اگر از بالا باشد از پایین، نسبت به پایین میشود امر؛ این صیغهی امر مفهوم آن طلب است، درخواست است منتها دیگر اینطور نیست که فقط مثلاً… گفتم حالا بحث اصولی است، نمیخواهیم باز بکنیم چند تا معنا، مفهوم، مورد برای آن اصولیّین به دست آوردند که مثلاً ۱۵، ۱۶ معنا برای آن به دست آوردند.
علی کل حال اگر از بنده باشد این درخواست است و دعا و براساس استکانت یعنی براساس کوچکی و افتادگی و تواضع، درخواست. مثل یک گدا که بیاید بگوید یک لقمه نان به من بدهید. امر نمیکند، التماس میکند، درخواست میکند. میگوید: «وَ عُرفاً الرَّغبَهُ إلى اللّه تعالی وَ طَلَبُ الرَّحمَهِ مِنهُ عَلى وَجهِ الاستِکَانَه وَ الخُضوع» براساس افتادگی و خضوع نه اینکه (العیاذبالله) قلدری بکند که خدایا مثلاً باید بدهی، اینطور که نیست. براساس افتادگی و خضوع است.
«وَ قَد یُطلَقُ عَلى التَّمجیدِ وَ التَّقدیس» همهی آن درخواست نیست، گاهی هم بر تمجید خدا و تقدیس خدا اطلاق میشود. چرا؟ میگوید خدا خود میداند که مقصود تو چیست؟ «لِما فِیهِ مِنَ التَّعرُّضِ لِلطَلَب». اینجا من را گفتم باز هم به شما میگویم.
طلب دعا از پیامبر و بزرگان دین
اگر ما پیغمبر اکرم را ببینیم، به دنبال او میدویم، به قربان شما بروم شما چه دعایی میخوانید؟ پیغمبر اکرم که خیلی بزرگ است، یک آیت الله بهجت ببینیم که نوری از پیغمبر اکرم گرفته است، عجب مکتبی است واقعاً بهجت پرورش میدهد، قاضی پرورش میدهد، علّامهی طباطبایی را دیدیم بدویم شما چه دعایی میخوانید به ما هم بگویید؟ ببین از اینها چقدر بیا بالاتر تا برسد به خود پیغمبر، به خود پیغمبر که میرسی آقا یا رسول الله به ما یاد بده شما چه دعایی میخوانید؟ دعای شما چیست؟ میفرماید: «خَیْرُ الدُّعَاءِ دُعَائِی»[۷] بهترین دعا، دعای من است. «وَ دُعَاءُ الْأَنْبِیَاءِ مِن قَبْلِی» و دعای پیامبران قبل از من… پیغمبر میگوید یعنی ۱۲۴ هزار پیغمبر جمع شدند، میگویند این دعا بهترین دعا است. من چقدر گستاخ هستم باز هم به دنبال دعای دیگر میگردم.
امام صادق (سلام الله علیه) فرمود بر شما شیعیان ما واجب است این دعا را ده مرتبه قبل از طلوع آفتاب و ده مرتبه قبل از غروب آفتاب بخوانید و اگر از یاد بردند قضای آن را به جای بیاورند. آن دعا چیست؟ «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[۸] این را کسی روزی ده مرتبه با جان خود بخواند «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ … لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ … بِیَدِهِ الْخَیْرُ»اصلاً خیر به دست او است. من فلان چیز را میخواهم میشود؟ من نمیدانم. میگوید: «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» قادر است. امام صادق (سلام الله علیه) فرمود بر شیعیان ما واجب است ده مرتبه این را بخواند. خوب الآن شما نگاه بکنید در این درخواست است؟ فقط تقدیس و تمجید است. میگوید مردم این را شنیده بودند، در سینههای آنها مانده بود دچار مشکل شده بودند. این بسیار لطیف است کسی این لطافت را دریابد، خدا به او جایزه میدهد.
میگوید اسم یکی از علما عطا بود. به نزد عطا آمدند، گفتند در اینکه درخواست نیست، چرا میگویید «سُئِلَ عَطَاءٌ مَا مَعْنَى قَوْلِ النَّبِیِّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خَیْرُ الدُّعَاءِ دُعَائِی» عطا نگاه کرد دید اینها انسانهای فهمیدهای هستند سرعت انتقال دارند یک چیزی بگوید… سرعت انتقال خوب است یک چیزی بگوید طرف زود بگیرد و بفهمد. خلاصه بسیار مهم است. گفت آقا بنشینید تا به شما بگویم. دید که نه اینها سرعت انتقال دارند، خوب هستند، مستعد هستند یک مثال دیگر برای آنها کافی است. گفت بنشیند تا بگویم این چه دعایی است که در آن درخواست نیست. «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ» گفت بهترین دعا هم است.
گفت یکی از اجواد عرب که اسم او ابن جدعان بوده است. برای اینکه هر کسی میآمد هر چیزی میخواست به او میداد. بودند دیگر مهمان میآمد، طرف هیچ چیزی نداشت. میگویند یک اسبی داشته است که بینظیر بوده است. چون اسب را مثل برادر میدانستند. ما الآن نیاز نداریم ولی میدانید الآن در فتوحات دنیا که شده است ببین از خراسان تا آندلیس را فتح میکردند، چه کسی باور میکند خراسان کجا آندلس کجا ! این همه فتوحات در دنیا شده است. میگویند اسب در این فتوحات با بنی آدم شریک است. حرف زیبایی است. اگر اسب نبود، این فتوحات نمیشد. پیاده که نمیشد فتوحات کرد. بنابراین اینها اسب را خیلی دوست میداشتند. در بین اینها آدمهایی بودند که شاید اینطور بوده است مهمان میآمده است هیچ چیزی نداشته است، اسب خود را ذبح کرده است. گوشت اسب خود را کباب کرده است و به مهمان خود داده است یک چنین آدمهایی بوده است. حالا یکی آمد میگوید که من میخواهم دختر خود را شوهر بدهم، یکی میگوید من بدهکار هستم.
داستانی از امیّه بن ابی الصّلت شاعر
یک شاعری به نام امیّه بن ابی الصّلت آمد گفت این آدم، آدم با سخاوتی است، حرف زیاد زدن هم لازم نیست. یک شعر میخوانیم و میگیریم میرویم. این را دقّت بکنید بسیار زیبا است. آمد امیّه بن ابی الصّلت دیگر نگفت میخواهم دختر خود را شوهر بدهم و نمیدانم فلان و اینها بدهکار هستم، هیچ چیزی نگفت. گفت: «إِذَا أَثْنَى عَلَیْکَ الْمَرْءُ یَوْماً»[۹] -به این ابن جدعان گفت- اگر یک نفر یک مردی روزی بر تو ثنا بکند «کَفَاهُ مِنْ تَعَرُّضِهِ الثَّنَاءُ» او را کفایت میکند کسی که ثنا را دریافت کرده است. عطا گفته است، اینجای آن لطیف است اینجا را کسی بفهمد خدا به او جایزه میدهد. میگوید «أَ فَیَعْلَمُ ابْنُ جُدْعَانَ مَا یُرَادُ مِنْهُ بِالثَّنَاءِ عَلَیْهِ» آیا ابن جدعان میدانید که مقصود ثناگو چیست؟ «وَ لَا یَعْلَمُ مَا رَبُ العَالمین مَا یُرَادُ بِالثَّنَاءِ عَلَیْهِ» آن وقت ربّ العالمین نمیداند؟ این میگوید: «إِذَا أَثْنَى عَلَیْکَ الْمَرْءُ یَوْماً» یعنی بدهکار هستم، یعنی نیاز دارم آن وقت این را ربّ العالمین نمیداند؟
مثالهای از تفاوت معنای دعا در قرآن
یک چیز دیگر به شما بگویم و آن این است که درخواست عرض کردم… درخواست، بده. در خود قرآن مثالهای زیادی است که درخواست نبوده است، فقط تمجید بوده است، اعتراف به ذنب بوده است ولی شما ببینید خدا این را به جای دعا گذاشته است. ۱- میگوید: «فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ»[۱۰] اجابت کردیم. به جای درخواست گذاشته است. ۲- حضرت یوسف (علیه السّلام) است. میگوید:«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ»[۱۱] ببین اصلاً دارد شرح حال میدهد، دقّت بکن خیلی زیبا است، نمونهی بسیار زیبایی است. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ» خدایا زندان برای من بهتر از آن چیزی است که این زنان مصر از من میخواهند. «وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ» تا آخر؛ میگوید: «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» خدا مستجاب کرد، کید زنان را از او دور کرد و ما در قرآن خیلی مثال داریم.
إنشاءالله تعالی به امید پروردگار حالا که متوجّه هستیم و منتها بیشتر ما متذکّر شدیم که ما با کتابی سر و کار داریم تمام حروف و کلمات آن از معصوم صادر شده است. با کتابی سرو کار داریم که مثل کتابهای آسمانی است. پس از هر دعایی چند تا انتخاب میکنیم و استفاده میکنیم. منتها انتخاب درس آیندهی ما از دعای اوّل خواهد بود و مبحث بسیار عالی خواهیم گفت.
این مقدّماتی بود که اینها کافی باشد و به هر حال جمعبندی ما این است که در مورد صحیفه صحبت کردیم، در مورد حقیقت دعا صحبت کردیم و در مورد اینکه در نزد خدا منزلهای است که کسی به منزلت نمیرسد مگر با دعا و دعا از اعظم عبادات است و میفرماید: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَهِ»[۱۲] دعای مغز عبادت است. هر چه بندگی بکنید، دعا نکنید نمیشود.
امر خدا به دعا کردن بعد از نمازهای واجب
من در جاهای دیگر هم حدیث دیدم، روایت دیدم که اصلاً ترسیدم. میفرماید: «بَعدَ کُلِ صَلاهٍ دَعوَهُ مُستَجَابه» بعد از هر نماز یک دعای مستجاب است. چرا ترسیدم؟ از این ترسیدم که به دنبال آن احادیثی است که میگوید اگر بندهای نماز بخواند و از خدا چیزی نخواهد، خدا به ملائکه میفرماید این نماز را بر سر او بکوبید. مثل اینکه خود را از ما بینیاز دیده است. حالا دیگر میآید معنای استجابت در گذشته برای شما توضیح دادم در مجالسی که داشتیم خدمت شما بودیم اینها باید گفته بشود اگر نگوییم مردم از خدا دور میشوند. با اسلام نمیشود بازی کرد. بنده خیلی وقتها دیدم به شما هم گفتم طرف میگوید من گرفتاری دارم. میگوید ما یک هیئتی داریم شب تو به آنجا بیا اگر نشد من این ریش خود را چه کار میکنم. حالا تو ریش خود را بتراشی چیزی برای او حاصل نمیشود فقط خود تو بیریش میمانی. مگر تو مخبر خدا هستی.
آسیبشناسی علّت برآورده نشدن حاجت توسّط بزرگان دین
اوّلاً که مرحوم آقا شیخ حسنعلی، بزرگان اینها وقتی دعاها مستجاب نمیشد به قول امروزیها آسیبشناسی میکردند. تو عاق والدین هستی، تو کاهل نماز هستی، تو بداخلاق هستی، تو دلشکنی میکنی. خوب اینها را در نظر بگیر. هیچ کدام را در نظر نمیگیرد فقط میگوییم که آقا چرا دعای ما مستجاب نمیشود؟ اوّل این صفحه را مطالعه بکن، ببین دعا که مستجاب نمیشود، ما یک وقت حال بدی میشویم، به نزد یک پزشکی میرویم میبینیم چند تا چیز به ما میگوید. آقا شما امروز آبغوره خوردی مثلاً؟ انار خوردی امروز؟ امروز زیاد کار کردی؟ خواب تو کم شده است؟ اوّل یک علّتی پیدا بکن. اگر هیچ کدام پیدا نشد، آن موقع بیا بگو پروردگارا چرا مستجاب نمیشود؟ آدم بداخلاقی میکند، دل میشکند یک وقت یک دل شکستن نمیگذارد دعا مستجاب بشود. این همه کمیل خواندیم، «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ» رفتند به نام بنده افترا ساختند گفتند فاطمی نیا گفته است کمیل نخوانید. باشد الحمدلله خدا که میشنود. نگفته است دعای کمیل نخوانید، گفته است کمیل را درست بخوانید. دنیا گلستان میشود. میگوید آن گناهانی که آن دعا را از من حبس میکند از من ببخش.
پس یک چنین چیزهایی داریم. قطع رحم، دل شکستن، بداخلاقی، کاهل نمازی خیلی از چیزها است که مانع استجابت دعا میشود. حالا هیچ کدام از اینها نشد، نبود.
استجابت دو تا معنا دارد. إنشاءالله این را به خاطر بسپاریم، بحث جلسهی آینده ما محبه الله است خواهیم دید بحث زیبا و بزرگی است این نعمت بزرگی است که به ما دادند، او را دوست داریم. شیطان میآید بین ما و او فاصله بیندازد. دیگر تو بیا حاجت تو که برآورده نشد.
داستانی از مثنوی در مورد استجابت دعا
مولوی میگوید یک یک نفر بلند شد یک عالم یا رب یا رب گفت آخر خلاصه گرفت خوابید. شیطان آمد گفت برو بخواب. این همه تو یا رب یا رب گفتی به تو جواب داده شد؟ در تمثیل مولوی است میگوید بلند شد رفت خوابید، حضرت خضر به خواب او رفت. گفت چرا خوابیدی؟
گفت لبیکم نمیآید جواب زان همیترسم که باشم رد باب.
به من جواب نمیدهند، من هم گرفتم خوابیدم. حضرت خضر فرمود خدا من را فرستاده است بگویم که این یا ربهای تو که داری میگویی این پیک ما است که ما نخواهیم تو نمیتوانی یا رب بگویی. پس میخواهیم یک چیزی را به تو بدهیم که قدرت یا رب گفتن را به تو دادیم.
استجابت دو تا معنا دارد. یک معنای خاصّی دارد که آن را که خواستی به تو میدهم. بالاخره هر کسی یک حاجتی دارد. یک معنای آن هم این است که نه فعلاً حالا آن صلاح نیست. -پیغمبر میگوید من نمیگویم- از تو دفع بلا میکنند. از تو و زن و فرزند تو دفع بلا میشود، ذخیرهی آخرت تو میشود، ذخیرهی برزخ تو میشود. پس دیگر کسی دست خالی برنمیگردد.
تصحیح غلط غلطانداز در ربیع الابرابر زمخشری
یکی از این غلطهای غلطانداز را که من اینجا تصحیح کردم. این شرح اسناد صحیفه است، در ایام جوانی تمام اینها را از روی خطّ مؤلّف، نسخهی مؤلّف خود من نوشتم. الآن اینجا یادگار مانده است. یک چیزی برای شما بگویم بسیار جالب است بعضی از غلطها غلط است، بعضی از غلطها غلطهای غلطانداز است. یعنی انسان دیر متوجّه غلط بودن آنها میشود. خدا روح علّامهی جعفری را شاد بکند من این قسمت را به ایشان صحبت میکردیم، یک حالی از این تصحیح به او دست داد به یاد دارم این همینطور میخندید هرگز از یا من نمیرود و واقعاً تماشایی است. اینجا میگوید که زمخشری در ربیع الابرار گفته است که یزید ملعون وقتی که واقعهی اذعان عام در مدینه به وجود آورد و مردم را ظلم کردند و داستان آن مفصّل است، آنجا میگوید که حضرت علیّ بن الحسین، امام سجّاد (سلام الله علیه) صاحب این کتاب مینویسد که چهار صد زن سیّده را برداشت در منزل خود برد و از اینها حفاظت کرد. تا بالاخره اینها محفوظ بشوند و به هر حال دیگر این قائله تمام شد اینها سالم بیرون آمدند. میگوید با این صحبت میکردند، در منزل حضرت سجّاد چطور بود؟ «فَقَالَت إمرأهٌ مِنهُنَّ»[۱۳] یک خانم از آنها گفت: «مَا عِشتُ وَ اللّه بَین أبوی بِمثلِ ذَلک الشَّریف» گوش بکنید این غلط غلطانداز است. هر کسی این را بشنود چه میگوید؟ میگوید این خانم گفت و الله در نزد پدر و مادر من اینقدر به من خوش نگذشت که نزد این مرد شریف خوش گذشت در حالی که تشبیه عیش به شخص نمیشود. من میگویم من هیچ وقت غذایی مثل شما نخورده بودم، نمیتوانم اینطور بگویم. باید بگویم غذایی مثل غذای شما نخورده بودم. من دیدم این عبارت لنگ است ولی چند قرن است این غلط در نسخهها مانده است. فقط نسخهی سیّد درست بود و من در منبر هم آوردم. گفتم سیّد علی خان خیلی زحمت کشیده است، نسّاخ متأسّفانه بعضی خیلی سواد نداشتند، مینوشتند همینطور میرفتند. بعداً هم که آمدند دیگران هم از روی آن نوشتند آنها هم اهمّیّت ندادند، غلطها همینطور مانده است حالا این را در ضمن این هفتهها خواهیم گفت. این یک نمونهی آن است «فَقَالَت إمرأهٌ مِنهُنَّ مَا عِشتُ وَ اللّه بَین أبوی بِمثلِ ذَلک الشَّریف» من دیدم این عبارت لنگ است عیش اینجا تشبیه به شریف شده است. من میگویم من غذایی مثل غذای شما نخوردم. نمیگویم غذایی مثل شما نخوردم. آخر رفتم این ربیع الابرار را آوردم و نسخهی اصل سیّد به دست من افتاد دیدم چه بوده است، چه شده است. آنجا اینطور بوده است «فَقَالَت إمرأهٌ مِنهُنَّ مَا عِشتُ وَ اللّه بَین أبوی بِمثلِ ذَلک التَّریّف» تریّف شریف شده است چند قرن است. تریّف یعنی رفاه یعنی آن رفاه و آن خلاصه پذیرایی که من اینجا دیدم، نزد پدر و مادر خود ندیدم.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینََ.»
منبع: ثقلین